ماه پیشونی  و آرمانش ...
ماه پیشونی  و آرمانش ...

ماه پیشونی و آرمانش ...

3- و باز این روزهای ما...

ظهرروزیکشنبه هشتم شهریور...

تلفن کرده میگه : مامان ؛ بستن بند کفشمو تمرین کردم، درسهای ویولن wagon wheels را هم تمرین کردم ، فلش کارتهای صورتی سلفژم را خوندم؛ نیو وردز هام را هم هر کدوم یه سطر نوشتم برای هر کدوم یه جمله هم نوشتم، دو قسمت عصر حجر دیدم، ناهارم را هم گرم کردمو و خوردم ، ظرفم را هم شستم،

الانم میخوام در مورد تاریخ هخامنشیان بخوونم، بعد باز گره زدن بند کفشمو تمرین کنم ، بعد یه کارتون ببینم بعد با عروسکهام (شامل بن تن و شخصیتهاشو با اسفنجی و سوپرمن و ...) کمی بازی کنم ، بعد ویولن درسهای string tunes را تمرین کنم و اگه ممکنه شما یا تلفنی بخوونم برات، یا اینکه کمی زود بیایید تا در انجام تمرین workbook  و activity book ام راهنمایی ام کنید بعد کلاس زبان برم...

باهاش حرف میزنم بعد میخوام خداحافظی کنم

میگه: البته  یه کار مهم دیگه؛

میگم: بفرمایید

میگه: "دوستت دارم " این مهمترین کار ه !

میگم : دقیقاً،....منم پسرم...

میگه: و البته "عشق" مهمترین چیز تو زندگیه!

 



اصرار داشت که براش کفش بندی بخریم چون بزرگ شده....کفش بسکتبال براش خریدیم قرار شده اول حسابی تمرین گره زدنو بکنه بعد بپوشه....

نظرات 3 + ارسال نظر
زرافه خوش لباس شنبه 14 شهریور 1394 ساعت 15:51 http://www.zarafe88.blogfa.com

سلام خواننده خانه جدیدت هستم خانومی

زهرا مامان مهتاب چهارشنبه 11 شهریور 1394 ساعت 03:17

حرفهای آرمان همیشه دلنشینه....حالا که صداشو شنیدم برام شیرینتره....همیشه سلامت و پایدار باشه این پسر باهوش و دقیق

سانیا چهارشنبه 11 شهریور 1394 ساعت 00:33 http://paberahneh1994.blogsky.com/

عزیزم ...

هم منطق هم احساس . تعادل جالبی نیست؟ نظم در منطق و انتروپی در احساس .

با عقل و احساس درک کردن . باید جالب باشه .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد