ماه پیشونی  و آرمانش ...
ماه پیشونی  و آرمانش ...

ماه پیشونی و آرمانش ...

96/5 و خدا ؟؟

میگم دیشب خواب سنگینی بودی، سعی کردم بیدارت کنم برای خوردن قرص....ولی همه اش می گفتی تو رو بخدا بزار بخوابم... و آخر سر هم  نتونستم بهت دارو بدم خوابیدی...

میگه: من گفتم تو رو بخدا؟؟ مطمئنی؟؟

میگم : حالا چه فرقی میکنه ...دقیقاً یادم نیست ...مقاومت میکردی در برابر تلاش من برای بیدار کردنت..

میگه: فرق می کنه...آخه هنوز بودنش برام ثابت نشده که به او قسم بدم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد