ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
شنبه سوم مهر 95 اولین روز مدرسه، بچه های کلاس باید یک نقاشی با موضوع آزاد می کشیدند
آنچه آرمان کشیده درون خونه ی دلخواهش هست که کلبه ای واقع در وسط جنگلی سرسبز است ...
و آخرین روز اولین هفته تحصیلی سال جدید، باید مطلبی می نوشتند که در آن حدود 30 لغت از لغات درس اول فارسی شان را به کار می بردند در زیر نوشته ی آرمان را می آورم با این توضیح که کلمات به رنگ قرمز ، کلماتی است که از درس اول کتاب فارسی اش انتخاب کرده و توضیح دیگر اینکه آرمان در واقعیت، سفری یک روزه به طبیعت سرسبز جنگل لفور داشته است ولی آنچه نوشته و در زیر میخوانید از ذهن خودش هست:
خانم مامان آرمان!
با سلام و اظهار ادب
«سخن آشنا (ی من)» در روزانه های وبلاگ تان جایی ندارد!!!
خوشحالم که هنوز هستید و می نویسید و ممنون از اینکه آدرس خانه جدیدتان را گذاشته بودید
خیلی از کتاب هایی که من برای پسرم در سال های قبل خواندم از کتاب هایی بوده که شما معرفی کردید و چقد زیبا بودند پسر من امسال به کلاس اول رفته و به لطف شما و افراد مهربانی مانند شما که تجربیات و دانسته هایشان را در فضای مجازی با دیگران به اشتراک میگذارند با دانسته های خوبی وارد مدرسه شد
ان شالله خدا پاداش این کارتان را در موفقیت پسرتان قرار دهد