ماه پیشونی  و آرمانش ...
ماه پیشونی  و آرمانش ...

ماه پیشونی و آرمانش ...

5- به کجا می رویم؟

تولد یک:

آرمانی  می پرسد: حق با کیه؟

-         کدوم حق؟


آرمانی:  اون روز که برای تولد پارسا ،  من و امیر و کوروش و ارشیا دعوت بودیم شهربازی ، بابای پارسا کارتی را شارژ کرده بود برای همه مان... در یکی از بازیها ، امیر برنده شد و دستگاه به او خرس کوچولویی جایزه داد. پارسا برداشت و گفت مال منه ، چون بابای من کارت را شارژ کرده. و امیر میگفت مال منه، چون من این بازی را برنده شدم ولی پارسا می گفت اگر کارت نداشتی نمیتونستی بازی کنی. امیر می گفت اگر کارت داشته باشی ولی برنده نشی چی ؟...

حال به نظر تو حق با کدومشونه؟

-         تو نظرت چیه؟

آرمانی: اول تو بگو..

-         به نظر من ، اگر بابای پارسا کارت را شارژ کرده، فقط برای پسر خودش که نبوده، شماها مهمون پارسا بودین، پس خرسی را بهتر بوده که امیر برداره....وانگهی اگر با منطق پارسا بخواهیم عمل کنیم، پس موقع بازکردن هدیه های تولد، وقتی پارسا از دیدن هدیه امیر ذوق زده میشه، امیر میتونه هدیه اشو برداره و بگه مال خودمه، پدر و مادر من پول اینو دادن... در حالیکه پدر و مادر امیر آن را به عنوان هدیه برای پارسا خریدن...پس کارت شارژ شده هم هدیه ای از طرف والدین پارسا بوده برای شماها که به تولدش دعوت بودین و در اون بازی همون طور که میگی امیر برنده شده...

آرمانی : دقیقا منم نظرم همین بود ولی،

ولی چی؟

ولی بابای پارسا حق و خرسی را به پسر خودش داد!

 

 

تولد دو:

آرمانی: تولد خیلی خوش گذشت ، از اون تولدها بود که من دوست دارم، از این عموها و خاله های لوس هم دعوت نکرده بودند که بیان بچه ها را سرگرم کنند...مامان آریا خیلی مهربون بود و ما کلی بازی کردیم حتی قایم موشک بازی تو خونه شون، میرفتیم تو دستشویی و حموم هم قایم میشدیم. ...صندلی بازی هم کردیم، که من و آریا به فینال رسیدیم ولی در فینال ... ، به محض قطع موزیک، من جلوی صندلی بودم اومدم بشینم ولی یهو صندلی غیبش زد بابای آریا از زیر من کشید و گذاشت جلوی پسرش...

مامان، یه وقت ، در تولد من از این کارا نکنید ها، من نمیخوام برنده ام بکنین که تولدم بهم بیشتر خوش بگذره، برنده شدن باید عادلانه باشه ، برنده شدن این جوری توهین کردن به منه...

 

 

تولد سه:

این مورد سوم دیگه از خاطرات پنج سال قبل من و آرمانیه،....تولد یکی از دوستانش بود در یکی از این کیدز کلابها، ...در بخشی از تولد ، همه ی بچه ها به شکل حلقه ای بزرگ کنار هم ایستادند و یه بادکنک بود با پخش موزیک بچه ها بادکنک را دست به دست هم می دادند، اگر موقع قطع موسیقی بادکنک دست هر کس بود، او حذف میشد...آرمان و پسر میزبان که تولدش بود به آخر رسیدند (بماند که درطول بازی دو سه بار در حق میزبان ارفاق شد) ...و در دور آخر با قطع موسیقی ، بادکنک دست آرمان نبود ...ولی بالاخره در دست آرمانی به این بازی خاتمه دادند وکلی شادی و فیلم از قهرمان شدن میزبان...

که این نوع بازی، برای من تازگی داشت. اولین بار بود که می دیدم و می شنیدم که بازی به قصد شادکردن و خاطره انگیز کردن روز تولد میزبان بوده و نه یک سرگرمی کودکانه ...و چون پسرکم کوچولو بود و تقریبا از این مساله ناراحت شده بود بهش توضیح دادم .... (ولی کلا نفهمیدم که چرا برای شاد کردن و خاطره انگیز کردن یک روز برای کودکی، باید دل کودک خردسال من بشکند...!!!)

و متاسفانه می بینم این شیوه رفتاری ناپسند دارد روز به روز در این اجتماع به عنوان یک ابتکار ارزشمند!!! جا باز می کند ....

راستی به کجا می رویم ما ؟؟؟؟

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
زهره سه‌شنبه 17 شهریور 1394 ساعت 09:23 http://atbinartin.niniweblog.com

سلام

مدتهاست که وبلاگتون رو می خونم (البته وبلاگ قبلی)

ولی این جریان تولدت ها خیلی عجیب بود تا حالا نشنیده بودم

عجب نسلی داریم تربیت می کنیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد